کرامات شیخ ( حاج رجبعلی خیاط ):

آمار مطالب

کل مطالب : 123
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 5
باردید دیروز : 4
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 9
بازدید سال : 115
بازدید کلی : 3278

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان چناربن زارم ولایت و آدرس niik.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار دlinux-web.irر سایت ما قرار میگیرد.

linux-web.ir







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 3278
تعداد مطالب : 123
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
مولا مهدی گل یاس
center>

ساخت کدصوتی صلواتی

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : علی بابایی زارمی
تاریخ : سه شنبه 7 مهر 1394
نظرات

کرامات شیخ ( حاج رجبعلی خیاط ):

 نتیجه تصویری برای شیخ رجبعلی خیاط

 

زندگی نامه و کرامات شیخ حاج رجبعلی خیاط

شیخ مکتب نرفته ما،باهمان صفای باطن و صمیمت دوست داشتنی خود به چنان باور و ایمانی رسید که تادم مرگ ،دمی از دعا و مناجات به درگاه الهی غافل نبود .

داستان واپسین لحظات زندگی او از زبان یکی از یاران او همچون لحظه لحظه زندگانی اوخواندنی و آموزنده است .

سر انجام ،پس از هفتاد ونه سال بندگی و عبادت خدا وند در این دنیای گذرا ،در روز دهم شهریور 1340 هجری شمسی ،مرغ وجود از قفس تن پر می کشدو شیخ به خاطره ها می پیوندد.

 

گزارش وفات شیخ در بیان یکی از همنشینان اواز این قرار است:

خواب دیدم که دارند در مغازه های سمت غربی مسجد قزوین را می بندند .

پرسیدم :چرا؟

گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته است .

نگران و پر دلهره از خواب برخاستم .

ساعت سه نیمه شب بود .خواب خود را رؤیای صادقه یافتم .

پس از اذان صبح ،نماز خواندم و بی درنگ روانه منزل یکی از دوستان شدم

 با شگفتی از دلیل این حضور بی موقع سؤال کرد جریان رؤیای خود را تعریف کردم

 ساعت پنج بود که به طرف منزل شیخ راه افتادیم .

شیخ در را گشود داخل شدیم و در اتاق همراه شیخ نشستیم و قدری صحبت کردیم .

شیخ به پهلو خوابید و گفت چیزی بگوئید ،شعری بخوانید ! یکی خواند :

خوشتر از ایام عشق ایام نیست

صبح روز عاشقان را شام نیست

 هنوز یک ساعت نگذشته بود که حال شیخ را دگرگون یافتم

و از شیخ خواستم که برایش دکتر بیاورم .

فرمود:

 مختارید ،دکتررا آوردم و شیخ را معاینه کرد و رفتم نسخه را بگیرم .

هنگامی که برگشتم ،دیدم شیخ را به اتاقی دیگر برده اند ،

رو به قبله نشسته و شمد سفیدی روی پا انداخته و با انگشتانش یکسره با شمد بازی می کند ،

یک مرتبه حالتی پیدا شد و گویا در گوش اوچیزی گفتند که گفت :

ان شاءالله.

سپس فرمود امروز چند شنبه است ؟ دعای امرورا بیاورید تا بخوانیم.

هر سه نفر خواندیم .

سپس فرمود :

دستهایتان را به سوی آسمان بلند کنید و بگویید :

العفو.عظیم العفو،العفو :یاکریم العفو:خدامرا ببخشاید.

سپس من دنبال یکی دیگر از دوستان رفتم ،

که معلوم شد قبل از رسیدن من به سوی منزل شیخ رفته است .

وقتی برگشتم ،مغرب بود و شیخ قالب تهی کرده بود .

گویا همینکه دوست دیگرمان میرسد شیخ آغوش می گشایدو اور ابغل می کند

و در دامان اوجان به خدا می سپارد .

پیکر پاک او با تجلیل ،از منزل تشییع می شود ودر صحن مزار ابن بابویه دفن می گردد.

با درگذشت شیخ رجبعلی خیاط ،پرونده اعمال آن خدایی مرد با صفت بسته نمی شود

 بلکه با ادامه راه او توسط دانش آموختگان مکتب اخلاص و عشق به خدا ،

هر روز بر حسنات او افزوده می گرددو درحاتش فزونی می یابد.

 


نخستین دیدار

 

یکی از یاران شیخ نقل می کند

که در حدودسالهای1335 و1338 با تاکسی کار می کردم .

دو زن یکی بلند قد ودیگری کوتاه قد سوار تاکسی شدند

آن کوتاه قد ترک زبان بود وبا خود می گفت

 ((من فارسی بلد نیستم که بگویم منزلم کجاست .

هر روزسوار اتوبوس می شدم و با دو ریال به منزل می رسیدم ،

اما امروز باید پنج ریال به تاکسی بدهم )).

به او گفتم :ناراحت نباش ،

من ترکی بلد هستم .

منزل اورا پیدا کردم و پول نگرفتم و روانه شدم.

 چند شب بعد برای اولین بار در جلسه مرحوم شیخ شرکت کردم .

چند نفری بودیم که در آن اطاق محقر نشستیم.

شیخ نگاهی به من کرد و با گریه فرمود :

شبهای جمعه تو از منتظران فرج قائم آل محمد (عجل الله فرجه )هستی .

اگر هستی ،می دانی که چطور شد که نزد من آمدی ؟

آن زن کوتاه قد را که سوار کردی و به مقصد رساندی

و از او پول نگرفتی در حق تو دعا کرد

 و پروردگار عالم هم دعای اورا مستجاب فرمود.

 


کرامات دیگر شیخ

 

 

خدای عیب پوش

یکی ازدوستان شیخ

به قصد زیارت شیخ از منزل خارج می شود .

در بین راه اندیشه گناهی به سرش می زند .

به منزل شیخ که می رسد و می نشیند ،

شیخ می گوید :فلانی ! در چهره توچه چیزی می بینم ؟

دردل می گوید:// یا ستار العیوب !//

شیخ می خندد و می پرسد :

چه کار کردی آنچه می دیدم محو و ناپدید شد.؟

 

 کاسه سبز

فردی از شیخ تقاضا می کند ،

فرزندش که تا جندی دیگر به دنیا می آید ،

صالح و با ایمان باشد .

شیخ برایش دعا می کند و می گوید :

خداو ند به تو پسری عطا می فرماید

نامش را مهدی بگذار .

سپس دستور می دهد عده ای از فقیران را اطعام کند .

وی این سفره را می اندازد و نزد شیخ را می رود

 تا جریان اطعام را بیان نماید .

قبل از آن که شروع کند ،

شیخ تمام خصوصیات مجلس و وضع افراد را می فرماید

 و می گوید :

در آن هنگام که کاسه سبز در دست داشتی

و میان سفره آب می دادی ،

حضرت اباعبدالله الحسین (ع)کنار منبر حسینیه شما

 نشسته بودند و دعا می کردند

و انشاءالله ، سفره شما مورد قبول واقع شده است .

چندی بعد خداوند پسری به وی عطا می کند ونامش را مهدی می گذارد.

 

+ نوشته شده در  جمعه هفتم اسفند 1388ساعت 16:38  توسط شادی  |  5 نظر

کرامات شیخ

 

 

قالیچه آتشین

 

شخصی در مجلسی مشغول سحر و جادو بود ،

فرزند شیخ در آن مجلس حضور داشت

و جلو کار اورا گرفت

به گونه ای که نتوانست کاری آنجام دهد .

جادو گر سرانجام متوجه شد

 که کار از کجا عیب پیداکرده است .

با اصراراز اومی خواهد

که راه امرار معاش اورا نبندد،

سپس قالیچه ای گرانبها به اوهدیه می هد .

آن را که به خانه می برد مرحوم شیخ می گوید :

این قالیچه را چه کسی به تو داده است

 که از آن دود و آتش بیرون می آید ؟

 زود آن را به صاحبش یرگردان . 

 


چهل دعاگو

بنام خدا

 

یکی از نزدیکان شیخ می گوید :

فرزندم تصادف کرده و در بیمارستان بستری بود ،

نزد جناب شیخ رفتم و ناراحتی خود را بیان کردم .

فرمود:نگران نباش ،گوسفندی بخر

و چهل نفر از کارگرهای میدان را جمع کن

و برایشان آبگوشت درست کن .یک روضه خوان هم دعوت کن تا دعا کند .وقتی آن چهل نفر آمین گفتند ،بچه توخوب می شود وروز بعد به خانه می آید .این مساله را به دیگران هم بازگو می کند و همه از این طریق حاجت می گیرند.

 


کرامات دیگر شیخ

 

 

یاری مالباخته

 

فردی منزلش را می فروشدو پولش را به منزل می برد

که صبح آن رابه بانک بسپارد وهمان شب پولش سرقت

می شود واز پیگیری آن هم نتیجه ای نمی گیرد .

چهل شب به محضر امام زمان (عج)متوسل می شود .

در پایان خواب میبیندکه نشانی منزل شیخ رامیدهند .

صبح زود به منزل شیخ می آید

و پولش را مطالبه می کند شیخ می گوید :

من که دعا نویس و فالگیر نیستم .

در برابر پافشاری آن مرد ،

شیخ اورا به منزلی درورامین رهنمون می شودو می گوید :

پول شما در اتاق دوم ،در دستمال ابریشمی قرمزی کنار تنور گذاشته شده است ,برمیداری و بیرون می آیی .

آنها تور ا به نوشیدن چای دعوت می کنند ،

ولی توشتابان برمی گردی .

این مرد بعا ماجرا را کاملا تایید می کند

و می گوید :

آنجا منزل خدمتکار خودم بوده است.

 

 


و باز هم از کرامات شیخ بزرگ

 
واپسین سخن

شیخ به هنگام دفن جوانی می گوید :

دیدم که موسی بن جعفر (علیه السلام )

آغوش بر جوان می گشاید ،

از اطرافیان می پرسند

 این جوان آخرین حرفش چه بود؟

پاسخ می شنود

که این شعر:

منتظران را به لب آمد نفس

ای شه خوبان توبه فریاد رس

 

و کرامت دیگر شیخ درباره ی : 

درست خواندن دعا

شیخ برای یکی از دوستان خود نقل کرده است

که جوانی نزد من آمد

و مناجات زاهدین از منالجات خمس عشره را خواند :

و اغرس فی افئدتنا اشجار محبتک ،

به او تذکر دادم که دعا را درست بخواند .

 روز بعد نزد من آمد که دیشب پدرم را خواب دیدم

 که به خاطر آن دعا ، باغ بزرگی به او مرحمت کرده اند.

 


 

بنام خدا

سلام دوستان

و اما از دیگر دستورات شیخ :

 

برای مداومت بر اذکار اینهاست :

(1)برای افزایش قدرت انسان در غلبه بر نفس :

ذکر ‹‹یا دائم و یا قائم‌››

 (2) برای دوستی خداوند متعال در دل :

هزار صلوات تا چهل شب .

 (3)برای سرکوبی نفس :

هر روز سیزده مرتبه ذکر

‹‹ اللهم لک الحمد و الیک المشتکی و انت المستعان ››

 (4)برای چیرگی بر نفس :

مداومت بر ذکر

‹‹ لا حول و لا قوه الابالله العلی العظیم ››.

 (5)ذکر ‹‹ یا غنی یا کریم ››

دویست بار بعد از نماز ،بسیار موثراست.

علاوه بر اینها ،

قرائت روزانه زیارت عاشورا همواره مورد تاکید شیخ  می باشد

موفق باشید

 

 

 


کرامت شیخ

 

بنام خدا

 

شاگردان مرحوم شیخ نقل می کنند

 که آن بزرگمرد همواره به گدایی در خانه خدا سفارش می کرد

و می فرمود :شبی یک ساعت دعا بخوانید .

اگر حال دعا نداشتید ،باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید .

 دیگر اینکه ادعیه ای که معمولااز سوی شیخ سفارش میشد .

دعای عدیله .

دعای توسل

و دعای یستشیر بود

 و دیگر مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه

که با ذکر ‹‹مولای مولای ››همراه است .

مناجاتهای پانزده گانه حضرت سجاد (علیه السلام)

را نیزفراوان توصیه میکرد

ومی فرمود :هر یک از این پانزده دعا ،یک خاصیت دارد ؛

مثلا مناجات تائبین محبت دنیاراکم میکند .

 مرحوم شیخ یکی از خواص تلاوت صبحگاهی سوره صافات

و تلاوت شبانگاهی سوره حشر را دست یافتن به صفای باطن می دانست

و برای سوره واقعه اثر فراوانی قائل بود .

 


ادعیه

 

شاگردان مرحوم شیخ نقل می کنند

 که آن بزرگمرد

 همواره به گدایی در خانه خدا سفارش می کرد

و می فرمود :شبی یک ساعت دعا بخوانید .

اگر حال دعا نداشتید ،

باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید . 

ادعیه ای که معمولااز سوی شیخ سفارش میشد .

دعای عدیله .دعای توسل و دعای یستشیر بود

 و دیگر مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه

که با ذکر ‹‹مولای مولای ››همراه است .

مناجاتهای پانزده گانه حضرت سجاد(علیه السلام)

را نیزفراوان توصیه میکرد

ومی فرمود :هر یک از این پانزده دعا،

یک خاصیت دارد ؛

مثلا مناجات تائبین محبت دنیاراکم میکند .

 

 


ادعیه و زیارات در سخن شیخ

 

بنام خدا

 

فردی از دوستان شیخ نقل می کند

که مدتی بود اوضاع کسب و کار روال خوبی نداشت .

روزی جناب شیخ از سبب ناراحتی من پرسید ،

موضوع را شرح دادم ،آن گاه پرسید :

-مگر تعقیبات نمی خوانی ؟

-چرا.

ـ چه می خوانی ؟

ـ دعای صباح ،منقول از امیر المؤمنین (علیه السلام ).

ـ به جای آن سوره حشر و دعای عدیله را بخوان ،

تا مشکلاتت برطرف شود .

ـ چرا دعای صباح را نخوانم ؟

شیخ فرمود :

دعای صباح فقرات و نکاتی دارد

که فرد باید توانایی و کشش آن را داشته باشد .

حضرت امیر (علیه السلام )در این دعا

از باری تعالی در خواست می کند

که خدایا دردی به من عطا فرما

که در ان لحظات هم از یادت غافل نشوم ؛

بنا براین ،دعای صباح ظرفیت خاص خود را نیاز دارد

و شما بدون داشتن ظرفیت لازم ،

 آن را خوانده ای و چنین مشکلاتی برایت ایجاد شده است .

پس به جای آن سوره حشر و دعای عدیله را بخوان تا آسوده شوی .

آنچه گفته شد نمونه ای از دقت نظر شیخ در معانی ادعیه مأثوره

و شیوه درست استفاده از آنها برای رسیدن به نتیجه است .

 

 

 


گزیده هایی کوتاه از شیخ رجبعلی خیاط 2

 

بنام خدا

سلام دوستان این هم از قسمت دوم گزیده های شیخ

(۲۱) هر کس هر کاری می کند ،

باید آن ار خوب انجام دهد

و محکم کارباشد ،

خیاط بایستی از کوکهای ریز و نخ محکم استفاده کند .

پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله )فرموده است :

“و لکن الله یحب عبدا اذاعملا احکمه”.

 

(۲2) انسان کسی را که دوست داشته باشد

برایش پول خرج می کند .

ما هم اگر می گوییم خدا را دوست داریم ،

باید در راه او خرج کنیم .

 

 (۲3) این چرخ خیاطی سینگر را ببینید ؛

همه قطعات ریز و درشتش مارک مخصوص کارخانه را دارد.

می خواهندکوچکترین پیچ هم

نشان این کارخانه را داشته باشد .

انسان مؤمن هم ،

همه کارهای بزرگ و کوچکش

باید نشان خدا را داشته باشد.

 

 (۲4) هر کاری را می کنید ،

نگو یید من کردم .

بگویید :مولا مرحمت فرمود

و همه را از خدا بدانید .

 

(۲5) پیش از آنکه منزل را عوض کنید ،

آرزوهای مرده ها را عملی کنید .

آنان آرزو می کنند

که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند

و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند .

 

 (۲6) دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود،

ولی دو چیز کم دارد :

عشق به خداوند متعال واخلاص .

 

 (۲7) این عبادات ما ،

چیزی نیست که در آخرت روی آن حساب کنند

و دست ما را بگیرد .

کاری که برای ثواب است به درد خودم می خورد ،

کار اربرای خدا انجام دهید.

 

(۲8) انسان هر مقدار که

 به دستورهای پروردگار خود عمل کند ،

به همان اندازه نزدیک به حق می شود

و به تشکیلات سلطنت او در می آید.

 

 (۲9)هر نفسی که می کشی امتحان است .

در آن نفس ببین که نفست با رحمان شروع می شود

یا با نیات شیطان شروع و مخلوط می شود .

مواظب باش شیطان و نفس کلاهت را برندارند .

 

 (۳0) در پاسخ کسی که نصیحتی خواسته بود ،

گوشش را گرفت و فرمود :

خدمت به خلق ،خدمت به مردم .

 

 (۳1) اغلب مردم در حین مرگ یا پس از آن اقرار می کنند که

 :‹‹صدق الله و رسوله و...؛که فایده ندارد ،

بلکه باید پیش از موت و هنگام حیات اقرا داشت.

 

 (۳2) غصه روزی را نخورید .

من نصیحتی می کنم که شما خدا را فراموش نکنید ؛

زیرا خداوند سهم هر کسی را نوشته است .

 

 (۳3)من با خدا متعال انسی داشتم ،

التماس کردم که سر خلقت را به من بفرماید .

خطاب آمد :احسان ،احسان به خلق .

آن مسأ له ای که انسان را بعد از فرائض

به حالت بندگی خداوند تبارک و تعالی می رساند،

احسان به خلق است.

 

(۳4) بدبخت ترین شخص ،

کسی است که دچار بلیه ای شود

و در آن واقعه و حادثه ،از حق غافل گردد.

 

 (۳5) به سادات احترام بگذارید

 و آنان را در هر مرتبه

و منزلتی که هستند گرامی دارید.

 

 (۳6) بارها دیده شده است

که خود شیخ در میان جمع ،

دست و پای سادات را می بوسد.

 

 (۳۷) این مکتب برای نتیجه نیست ،

مکتب محبت است ،

مکتب عاشق سازی لست ،

واقعا مکتب خدا خواهی است.

 

 (۳8) علوم غریبه به درد نمی خورد .

جز وبال چیز دیگری نیست .

اسم اعظم هم به درد انسان نمی خورد .

 

 (۳9) نفس اماره را مهار بزنید

و با آن مخالفت کنید .

 

 (۴0) شیطان را دیدم ،

بر جایی که انسان در نماز می خاراند بوسه می زند .

 

 (۴1) خدایا !

این دروغگو را درست کن

و این قراضه را جا بیندازو

به من توفیق بندگی بده ،

تا عبادتهای تو زمین نماند

و زحمتهای تو هدر نرود .

 

 (۴2) تاثیر روزی حلال و حرام آن قدر زیاد است

که ممکن است حلال زاده بخورد

و مثل حرام زاده شود ،

ویا حرام زاده بخوردو حلال زاده شود.

 

 (۴3) در مکاشفات یقین نداشته باشید

و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید ،

همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید .

 

 (۴4) قاشق برای غذا خوردن است

و فنجان برای چای نوشیدن ...

انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است.

 

با امید به اینکه مورد توفیق واقع شود

 


گزیده هایی کوتاه از شیخ رجبعلی خیاط 1

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

این پست در دو قسمت تقدیم حضورتان می شود :

(1)  سعی کنید صفات خدایی در شما زنده شود.

خداوند کریم است ،شما هم کریم باشید .

رحیم است ،رحیم باشید

 ستار است ،ستار باشید...

 (2)  ای انسان خودت را بشناس

و با اوباش رفاقت نکن ،

ملکوت و ملائکه دوستان تواند.

 (3)  عمل ،فقط وفقط

باید برای رضای باری تعالی و با اخلاص باشد.

 (4)  اگر ما به قدر ترسیدن از یک عقرب

از عقاب خدا بترسیم ،

همه کارهای عالم اصلاح می شود.

 (5)  تو برای خدا باش ،

خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود ،

من کان لله کان الله له.

 (6)  مقدسها همه کارشان خوب است ،فقط ؛؛

 من؛؛ شان را باید با خدا عوض کنند.

 (7)  دعا کنید که خداوند از کری و کوری نجاتتان بدهد ،

وتا هنگامی که انسان غیر از خدا بخواهد ،

هم کور است و هم کر.

 (8)  دل جای خداست

.صاحب این خانه خداست؛

آن را اجاره ندهید.

 (9)  دل آیینه است .

غیر خدا را در آن راه ندهید ،

که اگر یک لکه کوچک پیدا کند زودنشان می دهد.

 (10) کار را فقط برای خدا انجام دهید ؛

نه برای ثواب ،

یا ترس از جهنم.

(11)دلت را انبار پنبه مکن ،

سعی کن دلت خدا را نشان دهد.

 (12)اگر انسان بخواهد راحت شود ،

باید عمر خود را به خدا واگذاردکند

و هر چه او می خواهد .

 (13) حد کمال انسان این است که به خدا برسد ،

یعنی مظهر صفات حق شود.

 (14) حال انسان باید همچون فرهاد باشد،

تیشه ای هم که می زد به یاد شیرین می زد.

 (15) اگر انسان ،

خودش علاقه ای به غیر خدا نداشته باشد،

نفس و شیطان زورشان به او نمی رسد.

 (16) اگر طالب زرق و برق دنیا هستی ،

آن را دیر یا زودبه دست می آوری ،

ولی چیزی در آن نیست .

اما اگر بخواهی وجود حق تعالی ترا صدا کند

و دستت را بگیرد

مقداری معرفت پیدا کن

و با او معامله کن.

 (17) اگر مواظب دلتان باشید

و غیر خدارا در آن راه ندهید ،

آنچه را دیگران نمی بینند شما می بینید،

و آنچه را دیگران نمی شنوند شما می شنوید.

 (18) اگر کسی برای خدا کار کند ،

چشم دلش باز می شود.

 (19) خداوند بقدری مهربان است

که گویا فقط همین یک بنده را دارد

که دائم به او می گوید :

این کار را بکن و آن کار را مکن ،تا درست بشوی.

 (20) کسی که دنیا را از راه حرام بخواهد ،

باطنش سگ می شود .

آن که آخرت را بخواهد خنثی است

وآن که خدا را بخواهد مرد است.

قسمت دوم را در آپ بعد می نویسم

موفق باشید

یا حق


کرامات شیخ

 

بنام  خدا

 

 

بوی گلسرخ

 

 

درسفر به کاشان ،

شیخ همانند همه سفرهای دیگر ،ن

خست به قبرستان شهر رفت .

همراهان شنیدند

که به حضرت اباعبدلله الحسین (علیه السلام )سلام میدهد.

جلوتر که میرودمی گوید :

بویی به مشامتان نمی رسد؟

بوی گل سرخ!

 واز مسوؤل قبرستان می پرسد ،

امروز چه کسی رادفن کرده اند ؟

وی همه را به طرف محل دفن کسی می برد

 که تازه به خاکش سپرده اند.

در آنجا همه آن بوی گل را استشمام می کنند .

شیخ می گوید :

وقتی این بنده خدا را اینجا دفن کرده اند ،

وجود مقدس سید الشهداء تشریف آورده اندایجا ،

وبه واسطه این شخص ،عذاب را ازاهل قبرستان برداشتند.

 

 
پنجره فولاد

 

در سفر مشهد ،

هنگامی که در صحن مطهر امام رضا (علیه السلام )

جوانی را می بیند که در کنار پنجره فولاد

با گریه وزاری ،امام رضا را به حق مادرش قسم می دهد

و دعا می کند وچیزی می خواهد ،

شیخ به یکی از همراهان می گوید :

برو به جوان بگو ،درست شد برو !

جوان رفت ،

از شیخ می پرسند :

جریان چه بود ؟

می گوید :

این جوان ،خواهان ازدواج با کسی بود

که به اونمی دادند و متوسل

به حضرت امام رضا روحی فداه شده است .

حضرت فرمودند:درست شده است ،برود.

 

 کرامت امام

 

فردی به مشهد رفته و از امام رضا(علیه السلام )

می خواهد که به او پسری کرامت شود .

وقتی به تهران بر می گردد،

شیخ به او پیغام می دهد

که تو به منزل ما می آیی یا من به نزد تو بیایم ؟

گویا شیخ به منزل وی می رود و می گوید :

تواز طریق امام رضا (علیه السلام )

از خدا پسری خواسته ای .

حضرت فرمودند :که خداوند پسری به او می دهد اسمش را رضا بگذارد.

 

 

 

اجابت دعا

 

روزی در هوای گرم تابستان ،

شیخ نفس زنان نزد یکی از یارانش می رود ،

پولی به او می دهد

و از او می خواهد فورا آن را

به سید امام جماعت مسجد حاج امجد برساند .

مدتها بعد که جریان را از سید می پرسند ،

می گوید:مهمان برایم آمده بود ودر منزل هیچ نداشتم ،

رفتم به اتاق دیگر و

 به حضرت ولی عصر صلوات الله علیه متوسل شدم .

لحظه ای بعد آن پول به دستم رسید.

 
وفای به عهد

 

شخصی که به رغم درمانهای مختلف

در داخل و خارج بچه دار نمی شد

به معرفی یکی از یاران شیخ ،نزد وی می آید .

شیخ می گوید:

من از امام رضا (علیه السلام )خواستم فرمودند

 خداوند به وی دو پسر می دهد ،

هر پسری که بدنیا آمد گاوی بکشد و مردم را اطعام کند .

آن مرد پس از تولد پسر اول چنین می کند

ولی با بدنیا آمدن پسر دوم ،

بدنبال حرف مردم که می گویند مگر شیخ امامزاده است

و معجزه کرده است ؟گاورا نمی کشد و اطعام نمی کند .

چند وقت بعد ،آن پسر از دنیا می رود .

 

 


حکایاتی ازشیخ 1

 

 بنام خدا

 

 عشق به خدا و باورو ایمان به مبداء هستی ،

یگانه ویژگی برجسته شیخ رجبعلی خیاط بود .

همه حکایتهای که از دیدارهاوگفته های او،

به زبان یاران و آشنایان وی جاری است ،

گویای این نکته است که خدابینی

او راهای فراوانی را در برابرش گشوده

 و اورا با نعانی بلندی آشنا کرده است .

برای آگاهی بیشتر مناسب است حکایتهایی پراکنده

از گوشه و کنار زندگی شیخ را باز گوییم

تا ببینیم چه کرهای کوری

بدست آن انسان وارسته و عاشق گشوده شده است.

در همین داستانهاست که اخلاق و آداب دانی شیخ روشن می شود ،

صفاو صمیمت او به چشم می آید

و صراحت لهجه و بیان او آشکار می گردد

تکیه کلام شیخ در همه این حکایتها ،خداست

و رعایت حدود خدایی .

وی در این چند داستان به کسانی که از وی چیزی خواسته اند

و به همه مامی اموزد که :

من کان لله کان الله له ..

هر کس از آن خدا باشد خدا از آن اوست .

 

 این حکایتها از زبان کسانی نقل شده است

که همه خود شاهد واقعیتها بوده اند ،

ولی بنای ما بر این است که از آوردن نام افراد خودداری کنیم .

هدف ما از بازگویی این وقایع ،

تنها روشن کردن زوایایی از زندگانی بزرگمردی خدایی است

که با روح بلند و آسمانی خود ،

سالی چند در این خاکدان تاریک ماند و جمعی را روشنی بخشید.

 

 

 درمحضر بزرگان

باری که شیخ برای زیارت

حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام )

به مشهد رفته بود ،

دیداری با مرحوم

آیه الله العظمی سید محمد هادی میلانی (قدس سره)داشت .

جریان این دیداراز زبان

 جناب حجه السلام والمسلمین سید محمد علی میلانی

فرزند آن مرجع عالیقدرباز می گوییم.

 

«مرحوم شیخ رجبعلی خیاط که در اثر کف نفس و ترک گناه ،

خداوند به اوچشم بصیرت عنایت فرموده بود ،

موفق شد جمعی از شیفتگان را در جهت اخلاص

 و عشق به خداوند تربیت نماید.

وی به پدرم علاقمند بود.

بنده هم به دلیل سوابقی که با ایشان داشتم ،

مکرر خدمت شیخ می رسیدم

و گاهی از مجالس وی که نوعا با ذکر آیات و روایات ،

سالکان و دلباختگان را موعظه می کرد ،بهره مند می شدم .

 

 


کرامات شیخ 10

 

بنام خدا

 

 

حق پیر زن

 

یکی از شاگردان شیخ که پس از صرف غذایی ،

حال معنوی خود را از دست می دهد ،

از شیخ یاری می خواهد .

شیخ می فرماید :

آن کبابی که خورده ای ،

فلان تاجر پولش را داده

که حق پیر زنی را غصب کرده است.

 

 

 

 

درس برای خدا

 

شیخ فرمود ه است که در تشییع جنازه

 آیت الله بروجردی( رحمه الله)

جمعیت بسیاری آمدند و تشییع با شکوهی شد .

در عالم معنا از ایشان پرسیدم

که چطور این اندازه از شما تجلیل کردند ؟

فرمود:تمام طلبه ها را برای خدا درس می دادم .

 

 

 

 

غمخوارامت

 

                                                 شیخ می فرمود :

مدتی گرفتاری داشتم

و هر دعایی که می خواندم اثر نمی کرد

وعرض کردم :

خدایا! این دعاها را به مردم گرفتار می گویم ،

می خوانند و حاجت خود را می گیرند ،

ولی چرا گرفتاری مابرطرف نمی شود ؟

با ناراحتی گفتم :

محمد و آل محمد (علیهم السلام)هم به فکر ما نیستند .

به محض اینکه این جمله را گفتم ،

پیامبر اکرم (ص)رادیدم که غبار آلوده،

آستینها را بالا زده ،فرمودند :

چیه ؟ماهزار سال پیش از خلقت آدم به فکر شما بودیم.

 


کرامات شیخ 9

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

 

مردم داری

 

شیخ روزی فرمود:

اسم فرزندم برای سربازی در آمده بود

می خواستم دنبال کارش بروم

که زن و مردی برای حل اختلاف نزد من آمدند .

ماندم تا قضیه آن دو را فیصله دهم .

بعد از ظهر فرزندم آمد وگفت :

نزدیک پادگان به چنان سر دردی مبتلا شدم

که سرم متورم شد دکتر معاینه کرد

و مرا از خدمت معاف دانست .ه

مین که از پادگان بیرون آمدم ،

گویی اثری از ورم و سر درد نبود .

شیخ در پایان اضافه کرده است

که ما رفتیم کار مردم را درست کنیم ،

خدا هم کار مارا درست کرد.

 

 

 

چای قطار

 

شیخ هیچ گاه دعوت دوستان را برای صرف ناهار رد نمی کرد ،

همچنین گاهگاه غذای بازار را هم مصرف می نمود ،

با این حال ،از تاثیر خوراک در روح انسان غافل نبود

و دگرگونیهای روحی را ،بعضا ناشی از غذا می دانست .

یکبار که که با قطار در راه مشهد بوده است ،

احساس کوری باطن می کند .

فورا متوسل می شود

و پس از مدتی به وی می فهمانند

که چای قطار را استفاده کرده که از پول دولت است.

 

 

 


کرامات شیخ 8

 

بنام خدا

 

رفتار با کودک

یک نفر سرش ضربه می خورد و می شکند ،

او را نزد شیخ می برندتا ببینند

 چه کار کرده است که به این روز افتاده است .

شیخ پس از توجه می فرماید :

در کارخانه بچه ای را اذیت کرده ای ،

و اگر از او رضایت نگیری ،قضیه دنباله دارد

 آن مرد تایید می کند و می گوید :

پسر صاحب کارخانه ایراد نامربوطی گرفته بود

 که به او گفتم :مگر فضولی ؟!

 شب هم که برای گرفتن دستمزد رفته بود

دلخور شدم و پسرک را به گریه انداختم .

شیخ فرمود :بی خود برای شما گرفتاری پیش نمی آید.

 


کرامات شیخ 7

 

اذن دخول

 

فردی می گوید :سالی به نجف اشرف رفته بودم .

روزسوم اقامت در نجف

برای داخل شدن به حرم مطهر حضرت علی (علیه السلام )

خواستم کفشهایم را به کفشداری بدهم قبول نکرد .

عصر آن روز رفتم ،باز هم نپذیرفت .

صبح و عصر روز بعد هم چنین شد .

به یکی از دوستان گفتم ،او هم تایید کرد

و اظهار داشت که این مطلب برای او هم پیش آمده است .

پس از ساعتها گریه و زاری و دعا

در زیرناودان طلای گنبد مطهر و طلب مغفرت ،

روز بعد موفق شدم وارد حرم مطهر شوم .

پس از مراجعت به تهران نزد شیخ رفتم

و علت را جویا شدم .

فرمود :تقصیر خودت است .

چه کار داشتی که هرروز به مغازه آن بقال بروی

و بنشینی و با او حرف بزنی ؟

اگر تو به عشق حضرت علی (علیه السلام )رفته ای ،

باید با او باشی نه با بقال سرکوچه .

 


کرامات شیخ 6

بنام خدا

 

 

یاری نابینا

 

شخصی از نزدیکان شیخ نقل میکند که

 

روزی با تاکسی خود می رفتم .

 

نابینایی را دیدم که در انتظار کمک کسی

 

کنار خیابان ایستاده است.

 

پیاده شدم و از مقصد او پرسیدم ،گفت :

 

- آن سوی خیابان .

 

با اصرار فراوان مقصد نهایی اورا پرسیدم

 

و او را با ماشین تا آنجا بردم

 

صبح که به محضر شیخ رفتم ،فرمود :

 

- آن کوری که سوارش کردی ،جریانش چه بود

 

 که خدای متعال از دیروز نوری در تو خلق کرده است؟

 

 


 

تعداد بازدید از این مطلب: 312
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربران محترم ، به وبلاگ من خوش آمدید قدمتون گلباران


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود